کد مطلب:328141 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:382

سوره اعراف ، آیات 1 - 9
سوره اعراف در مكه نازل شده و 206 آیه دارد





بسم الله الرحمن الرحیم

المص (1)

كتاب انزل الیك فلا یكن فی صدرك حرج منه لتنذر به و ذكری للمؤ منین (2)

اتبعوا ما انزل الیكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولیاء قلیلا ما تذكرون (3)

و كم من قریه اهلكناها فجاءها باسنا بیاتا او هم قائلون (4)

فما كان دعواهم اذ جاءهم باسنا الا ان قالوا انا كنا ظالمین (5)

فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسالن المرسلین (6)

فلنقصن علیهم بعلم و ما كنا غائبین (7)

و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئك هم المفلحون (8)

من خفت موازینه فاولئك الذین خسروا انفسهم بما كانوا بایاتنا یظلمون (9)







ترجمه آیات

به نام خدای رحمان و رحیم

المص (1)

این كتابی است كه بر تو نازل شده پس دلتنگ و رنجه خاطر مباش ، (برای این نازل شده ) كه مردم را بدان بیم دهیم و برای مؤ منین یادآور باشد (2)

چیزی كه از پروردگارتان به شما نازل شده پیروی كنید و پیرو غیر او نباشید و جز خدا را به دوستی مگیرید، اما اندك مردمی بدین پند متذكر می گردند(3)

چه بسا آبادیهایی كه ما اهلش را هلاك كردیم و آنان را در دل شب و یا هنگام خواب نیمروز به عذابمان سپردیم (4)

آندم كه با عذاب ما روبرو شدند ادعایشان جز این نبود كه می گفتند: ما ستمگر بوده ایم (5)

ما در قیامت از هر قومی كه پیغمبر بسوی آنان فرستاده ایم پرسش نموده ، و از پیغمبران نیز پرسش می كنیم (6)

و آنچه را كه كرده اند از روی علم برایشان نقل می كنیم و ما هرگز غایب نبوده ایم (7)

میزان (سنجش اعمال ) در آنروز حق است ، آنروز است كه هر كس اعمال وزن شده اش سنگین باشد رستگار است (8)

و كسانی كه اعمال وزن شده شان سبك باشد همانهایند كه با ظلم بر آیات ما بر خود زیان رسانیده اند (9)

بیان آیات

اشاره به عهدی كه خدا از آدمیان گرفته ، و سایر معارفی كه در سوره اعراف آوردهشده است .

این سوره مشتمل است بر مجموع مطالبی كه سوره های ابتدا شده به حروف مقطعه (الم ) و (ص ) مشتمل بر آن است .

خواننده عزیز این معنا را در خاطر خود بسپارد، زیرا كه ما در اول سوره (حم عشق ) به قدر امكان بحثی درباره حروف مقطعه قرآنی خواهیم گذراند - ان شاء الله تعالی -.

برداشت كلام در این سوره چنین است كه گویا عهدی را كه خداوند از آدمیان گرفته كه او را بپرستند و چیزی را شریك او قرار ندهند مبنای كلام قرار داده ؛ و آنگاه از سیر تاریخی این عهد كه بر حسب مسیر انسانیت در امم و قرون گذشته نموده است بحث می كند.

چون اكثر امم گذشته این عهد را شكسته و آن را از یاد بردند، و در نتیجه وقتی پیغمبری در بین آنان مبعوث می شده و آیات و معجزاتی می آورده كه آنان را به یاد عهد خود بیندازد تكذیب می كردند و جز عده كمی به وسیله آن آیات متذكر نمی شدند.

آری ، عهد الهی كه در حقیقت اجمالی است از تفصیل دعوت های دینی الهی ، در طبیعت انسان های مختلف از جهت اختلافی كه در استعداد قبول و رد آن دارند، و همچنین از جهت اختلاف اماكن و اوضاع و احوال و شرایطی كه به نفوس آنان احاطه دارد مختلف می شود.

در بعضی از نفوس پاك كه بر اصل فطرت باقی مانده اند هدایت به سوی ایمان به خدا و آیات او را نتیجه می دهد، و در بعضی دیگر كه همیشه اكثریت را تشكیل می دهند و مردمی پست و مستغرق در شهوات دنیایند خلاف آن را، كه همان كفر و طغیان و سرپیچی است نتیجه می دهد، و همین معنی باعث می شود كه مؤ منین مورد الطاف خاص الهی قرار گرفته ، و در دنیا موفقیت و نصرت و فتح ، و در آخرت نجات از آتش و بهره مندی از بهشت و لذایذ گوناگون آن نصیب شان گردد، و در مقابل ، كفار مورد غضب و لعنت خدا قرار گرفته به عذاب های ناگهانی كه همگی را هلاك ساخته و نسل شان را قطع می كند دچار می شوند (فجعلناهم احادیث و مزقناهم كل ممزق )

تازه این عذاب دنیای شان است ، و عذاب آخرت بیچاره كننده تر است ، و در آن عذاب كسی یاری نمی شود.

این است آن سنتی كه خداوند آن را در بین بندگان خود اجراء كرده ، و از این پس نیز اجراء می كند (و الله یحكم لا معقب لحكمه و هو سریع الحساب )20

شرح جزئیات همین سنت برای مردمی كه ایمان به خدا ندارند انذار است ، چون غرض از شرح آن واداشتن آنان به ایمان به خدا و آیات او است . و همین شرح و بیان ، نسبت به مردم با ایمان یعنی آنان كه به طور اجمال علم به پروردگار خود و به مقام ربوبی او دارند تذكر و یادآوری آیات خدا و تعلیم معارف دینی او، و معرفت به خدا و اسمای حسنی و صفات علیای او، و نیز شناسایی سنت جاری پروردگار در دنیا و آخرت است .

از آیه شریفه (لتنذر به و ذكری للمؤ منین ) هم این معنا استفاده می شود، و از آن به خوبی بر می آید كه غرض ادیان همین دو معنا است : انذار غیر مؤ منین ، و یادآوری مؤ منین .

بر این اساس می توان گفت : این سوره بنا بر اینكه همه آن در مكه نازل شده باشد و از اختلافی كه مفسرین درباره چند آیه آن دارند صرفنظر كنیم روی سخن در آن با مشركین مكه و تعداد اندكی كه به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) ایمان آورده بودند خواهد بود، و از خود آیات آن نیز این معنا ظاهر می شود؛ برای اینكه غالبا در اول یا آخر آیات آن عموم مردم را انذار نموده ، و اقامه حجت و موعظه كرده ، و یا با ذكر داستان آدم و ابلیس و داستانهای نوح ، هود، صالح ، لوط، شعیب و موسی (علیهم السلام ) وسیله عبرت شان را فراهم ساخته است .

و این بیان در عین اینكه برای اكثریت مردم انذار است ، برای مؤ منین یادآوری و تذكر است ، چون همین بیانات آنان را به یاد تفاصیل و جزئیاتی از معارف مربوط به مبدء و معاد و آیات الهی می اندازد كه اجمال ایمان خود آنان مشتمل بر آن است .

در اینجا باید خاطر نشان سازیم كه این سوره قسمت عمده و مقدار قابل ملاحظه ای از معارف الهی را متضمن است ، از آن جمله وصف ابلیس و لشكرش ، وصف قیامت و میزان ، اعراف و عالم در و میثاق ، و وصف مردم با ایمانی كه همیشه به یاد خدایند. و نیز از آن جمله ذكر عرش و تجلی پروردگار و اسمای حسنای او و بیان این حقیقت كه برای قرآن تاءویلی است . و نیز متضمن مجملاتی است از واجبات و محرمات مانند: (قل امر ربی بالقسط)1 و آیه (انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن )2 و آیه (قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق )3.

و از همین جا می توان استفاده كرد كه نزول سوره اعراف قبل از نزول سوره انعام بوده ؛ زیرا در سوره انعام آیه (قل لا اجد فیما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه ...)4 وجود دارد كه از آن بر می آید حكم به اباحه ماسوای آنچه كه از محرمات استثنا شده قبلا نازل شده بوده ، و آیه مزبور به آیات این سوره اشاره می كند.

از ظهور این آیه هم كه صرفنظر كنیم احكام و شرایعی كه در این سوره ذكر شده اجمالی تر از آن احكامی است كه در سوره انعام در آیه (قل تعالوا اتل ما حرم ربكم علیكم )5 و آیات بعدیش ذكر گردیده . و این خود دلیل روشنی است بر اینكه سوره اعراف قبل از سوره انعام نازل شده است ؛ چون همه می دانیم كه طریقه تشریع احكام در دین اسلام این بوده كه نخست احكام به طور سربسته و مجمل ذكر شده و سپس بتدریج توضیح بیشتری پیرامون آن داده می شد، در آخر، پرده از روی همه جزئیات آن برداشته می شده است .





المص كتاب انزل الیك فلا یكن فی صدرك حرج منه لتنذر به و ذكری للمؤ منین





اینكه (كتاب ) را در این آیه به طور نكره ذكر كرده و آن را با جمله (بر تو نازل شده ) توصیف كرده ، و اسمی از نازل كننده آن نبرده به خاطر تعظیم كتاب است . تفریعی هم كه در جمله (فلا یكن ) هست خالی از دلالت بر این معنا نیست ، گویا فرموده : این كتاب ، كتاب مباركی است كه آیات پروردگارت را كه بر تو نازل كرده برایت بیان می كند، بنابراین اگر ماءمور به تبلیغ آن و دعوت مردم به سوی آن شده ای دلتنگ مباش ، بلی اگر قرآن غیر این كتاب بود و از ناحیه غیر پروردگارت می بود روا بود كه از جهت زحمات و محنت هایی كه در تبلیغ آن است دلتنگ باشی .

جمله (لتنذر به ) نتیجه انزال كتاب و از نظر ادبی هم ظرفی است لغو و متعلق به آن ، نظیر جمله (و ذكری للمؤ منین )، و هم نتیجه دیگری است برای آن .

و اینكه فقط (ذكری ) را اختصاص به مؤ منین داده دلیل بر این است كه انذار اختصاص به آنان نداشته ، بلكه مؤ منین و غیر مؤ منین را شامل می شود. بنابراین ، معنای آیه چنین می شود: این كتاب بر تو نازل شده تا همه مردم را به آن انذار كرده مؤ منین را متذكر كنی ؛ چون تنها مؤ منین ند كه به وسیله این آیات و معارف الهیی كه در آن است به آن متذكر مقام پروردگار خود شده به همین وسیله ایمان شان زیادتر شده چشمشان روشن می گردد، نه عموم مردم .

اثر این كتاب در عموم مردم همان ترسانیدن آنان است ، بنابراین ، آیاتی عموم مردم را متاءثر می سازد كه سخط و عقاب دنیایی و آخرتی پروردگار را ذكر می كند.

از اینجا معلوم می شود اینكه بعضی گفته اند: جمله (لتنذر به ) متعلق به (حرج ) است ، و معنای آن این است كه : (از تبلیغ آن مترس و دلتنگ مباش ) تا چه اندازه بی اساس است ؛ زیرا ذكر كردن جمله (و ذكری للمؤ منین ) بعد از جمله مزبور شاهد خوبی است برای فساد این احتمال . و همچنین فساد احتمال دیگری كه داده و گفته اند: مراد از مؤ منین هم آن كسانی است كه در روز نزول این آیه مؤ من بوده اند و هم آن كسانی كه خدا می داند بعدها ایمان خواهند آورد؛ زیرا (ذكری ) كه در آیه ذكر شده جز بر مؤ منین فعلی صادق نیست .





اتبعوا ما انزل الیكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولیاء قلیلا ما تذكرون





پس از آنكه به پیغمبرش فرمود كتابی كه به وی نازل شده برای انذار بوده اینك خود قرآن شروع به انذار مردم نموده ، خطاب را متوجه آنان می كند؛ چون در انذار مردم باید خطاب متوجه خود آنان شود.

مردم را خطاب می كند به اینكه باید پیروی كنند آنچه را كه از پروردگارشان نازل گردیده و آن قرآنی است كه امر می كند به اعتقاد صحیح و عمل صحیح ، یعنی اعتقاد به خدا و آیات او و عمل صالح .

و جمله (اتبعوا ما انزل الیكم ) به منزله كنایه از دخول در تحت ولایت خدای سبحان است ؛ بدلیل اینكه به دنبالش فرمود: (و بغیر از خدا اولیای دیگر را پیروی مكنید) و نفرمود: (پیروی مكنید غیر آنچه را كه به سوی تان نازل شده ).

بنابراین ، معنای آیه این می شود كه : غیر از خدای تعالی كسی را پیروی مكنید - در حالی كه آنها زیادند - تا آنها اولیای شما نگردند. چه كم شما متذكر می شوید! اگر متذكر می شدید می فهمیدید كه خدا پروردگار شما است و جز او پروردگار و اولیای دیگری برای شما وجود ندارد.





و كم من قریه اهلكناها فجاءها باسنا بیاتا او هم قائلون





سنتی را خاطرنشان آنان می سازد كه خداوند در مشركین امم گذشته جاری می ساخته است ، و آن این بوده كه وقتی مردم غیر از خدا اولیای دیگری اتخاذ می كردند خداوند آنان را به عذابی كه در روز یا در شب نازل می كرده هلاك شان می ساخته ، و پس از دیدن عذاب به ظلم خود اعتراف می نمودند.

(بیات ) و (تبییت ) به معنای شبیخون زدن به دشمن در شب است . و كلمه (قائلون ) از ماده (قیلوله ) و به معنای خواب نیمروز است . و اینكه فرمود: (بیاتا او هم قائلون ) و نفرمود: (لیلا او نهارا) گویا برای اشاره به این است كه عذاب در حالی آنان را می گرفته كه با خیال راحت و غافل از عذابی كه در كمین شان بوده آرمیده بودند.





فما كان دعویهم اذ جاءهم باسنا الا ان قالوا انا كنا ظالمین





این جمله تذكر قبلی را تمام نموده بیان می كند كه انسان ، با وجدان و حس درونیش درك می كند كه شرك و اتخاذ اولیاء، ظلم است ، و می فهمد كه سنت الهی بر این جاری است كه اگر به طوع و رغبت به ظلم خود اعتراف نكند و نسبت به مقام ربوبی پروردگارش ‍ خاضع نگردد خداوند او را دچار عذاب نموده و مجبور به اعتراف می سازد.

مكلف بودن مشركین به توحید خدای تعالی ومسئول بودن آنان نسبت به ایمان و عمل صالح





فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین





بیان سابق دلالت بر این داشت كه مشركین مكلف به توحید خدای تعالی و ترك شرك بوده اند، و چنان نبوده كه نسبت به این معنا آزاد باشند و هر چه می خواهند بكنند و هر چیزی را كه بخواهند شریك خداوند بدانند؛ پس معلوم می شود كه آنان نیز نسبت به ایمان و عمل صالح و گفتار حق مسؤ ولند، و معلوم است كه این امر و این تكلیف قائم به دو طرف بوده ، یك طرف پیغمبری كه مبعوث بر آنان شده ، و یك طرف خود آنان ، و چون چنین بوده در آیه مورد بحث سؤ ال از رسول و مؤ اخذه از مردم را متفرع بر مساءله هلاكت مردم كرده است .

از اینجا معلوم می شود كه مراد از (الذین ارسل الیهم ) مردم و مراد از (المرسلین ) انبیا و پیغمبران است . این را بدان خاطر گفتیم كه معلوم شود اینكه بعضی ها گفته اند: مراد از (الذین ارسل الیهم ) انبیا و مراد از (المرسلین ) ملائكه می باشد با سیاق آیه نمی سازد؛ زیرا سیاق آیه سیاق گفتگوی از مشركین است و معنا ندارد كه در چنین زمینه ای اسمی از مؤ اخذه آنان برده نشود و در عوض پای ملائكه به میان آید. علاوه بر اینكه آیه بعدی هم با این احتمال سازگار نیست . از این هم كه بگذریم بیان قبلی اسمی از ملائكه نبرده بود تا در اینجا هم مراد از مرسلین ملائكه بوده باشد.





فلنقصن علیهم بعلم و ما كنا غائبین





خلاصه معنای آیات قبلی این بود كه مشركین مربوب و مدبر بتدبیر خداوندند، و به زودی به آنچه كه كرده اند مؤ اخذه شده و جزا داده می شوند، و چون این مؤ اخذه و بازخواست منوط بر این است كه پرسش كننده ، دانای به اعمال آنان باشد، و اگر نباشد ایمن از این كه در جوابش دروغ بگویند نخواهد بود، لذا جمله (فلنقصن علیهم بعلم ) را متفرع بر آن كرد. (علم ) را هم از این نظر نكره و بدون الف و لام آورد تا اشاره به اهمیت آن نموده بفهماند كه این علم مانند علم شما نیست كه خطا و غلط در آن راه داشته باشد، و برای تاكید همین معنا جمله (و ما كنا غائبین ) را عطف بر آن نمود، تا دلالت كند بر اینكه خدای تعالی شاهد و ناظر اعمال آنان است ، و علاوه بر اینكه ملائكه را موكل بر آنان نموده تا اعمال آنان را بنویسند خودش هم به هر چیزی محیط است .





و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئك هم المفلحون ... بایاتنا یظلمون





مراد از (وزن ) و (میزان ) اعمال

این دو آیه خبر می دهد از میزانی كه عمل بندگان با آن سنجیده می شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن می كند؛ از آیات دیگری نیز این معنا كه مراد از وزن ، حساب اعمال است استفاده می شود، مانند آیه (و نضع الموازین القسط لیوم القیامه ... و كفی بنا حاسبین )1 و از آن روشن تر آیه (یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره )1 است ، كه عمل را ذكر كرده و سنگینی را به آن نسبت داده است .

و كوتاه سخن اینكه منظور از (وزن ) سنگینی اعمال است ، نه صاحبان اعمال .

آیه مورد بحث اثبات می كند كه برای نیك و بد اعمال وزنی هست ، لیكن از آیه اولئك الذین كفروا بایات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامه وزنا استفاده می شود كه اعمال حبط شده برایش وزنی نیست و تنها اعمال كسانی در قیامت سنجیده می شود كه اعمالشان حبط نشده باشد، پس هر عملی كه حبط نشده باشد چه نیك و چه بد ثقلی و وزنی دارد، و میزانی است كه آن وزن را معلوم می كند. لیكن این آیات در عین اینكه برای عمل نیك و بد ثقلی و وزنی قائل است در عین حال این سنگینی را سنگینی اضافی می داند، به این معنا كه حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن می داند، نه اینكه هم حسنات دارای سنگینی باشد و هم سیئات ، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر كدام بیشتر شد بر طبق آن حكم شود، اگر حسنات سنگین تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه ، از ظاهر آیات استفاده می شود كه میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوی دو كفه در آن راه داشته باشد، بلكه ظاهر آنها این است كه عمل نیك باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است ، چنانكه می فرماید: فمن ثقلت موازینه فاولئك هم ال مفلحون و من خفت موازینه فاولئك الذین خسروا انفسهم بما كانوا بایاتنا یظلمون و فمن ثقلت موازینه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئك الذین خسروا انفسهم فی جهنم خالدون و فاما من ثقلت موازینه فهو فی عیشه راضیه و اما من خفت موازینه فامه هاویه و ما ادریك ما هیه نار حامیه .

اشاره به اینكه ممكن است هر یك از اعمال ، واحدی برای سنجش داشته باشد و بیان معنایجمله : (و الوزن یومئذ الحق )

این آیات بطوری كه ملاحظه می كنید سنگینی را در طرف حسنات و سبكی را در طرف سیئات اثبات می كند. و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت می كند كه شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینی آن ، چیز دیگری باشد كه تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطوری كه اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده می شود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمی شود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن ، عینا مانند موازینی كه خود ما داریم ، چون در این موازین هم مقیاسی هست كه ما آن را واحد ثقل می نامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن ، واحد را در یكی از دو كفه و كالا را در كفه دیگری گذاشته می سنجیم ، اگر كالا از جهت وزن معادل آن واحد بود كه هیچ ، وگرنه آن متاع را برداشته متاع دیگری بجایش ‍ می گذاریم ، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسكول ، و اینها مقدمه و ابزار كار مثقال و خروارند كه به وسیله آنها حال متاع و سنگینی و سبكی آن را بیان می كند، و همچنین واحد طول كه یا ذرع است و یا متر و یا كیلومتر و یا امثال آن ، كه اگر طول با آن واحد منطبق شد كه هیچ ، و اگر نشد آن را كنار گذاشته طول دیگری را با آن تطبیق می دهیم ، ممكن است در اعمال هم واحد مقیاسی باشد كه با آن عمل آدمی سنجیده شود، مثلا برای نماز واحدی باشد از جنس خود آن كه همان نماز حقیقی و تمام عیار است ، و برای زكات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدی باشد از جنس خود آنها، و همچنین برای گفتار واحدی باشد از جنس خودش ، و آن كلامی است كه تمامیش حق باشد و هیچ باطلی در آن راه نیافته باشد، همچنانكه آیه (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته ) به آن اشاره دارد.

بنابراین ، بسیار به نظر قریب می رسد كه مراد از جمله و الوزن یومئذ الحق این باشد، كه آن میزانی كه در قیامت اعمال با آن سنجیده می شود همانا (حق ) است ، به این معنا كه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیك مشتمل بر حق است از این رو دارای ثقل است . بر عكس عمل بد از آنجایی كه مشتمل بر چیزی از حق نیست و باطل صرف است لذا دارای وزنی نیست ، پس خدای سبحان در قیامت اعمال را با (حق ) می سنجد و وزن هر عملی به مقدار حقی است كه در آن است . و بعید نیست قضاوت به حقی هم كه در آیه (واشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب و جی ء بالنبیین و الشهداء و قضی بینهم بالحق و هم لا یظلمون ) است اشاره به همین معنا باشد. و مراد از كتابی كه در آن روز گذارده شده و خداوند از روی آن حكم می كند همان كتابی است كه در آیه (هذا كتابنا ینطق علیكم بالحق ) به آن اشاره شده است .

پس كتاب مقدار حقی را كه در عمل است تعیین نموده و میزان ، مقدار ثقل آن حق را مشخص می كند، بنابراین ، (وزن ) در آیه مورد بحث به معنای ثقل است نه به معنای مصدریش (سنجیدن ). و اگر در آیه (103) سوره (مؤ منون ) و آیه (11) سوره (قارعه ) آن را به صیغه جمع آورده برای این است كه دلالت كند بر اینكه میزان اعمال یكی نیست ، بلكه برای هر كسی میزان های زیادی به اختلاف اعمال وی هست ، حق در نمازش نماز واقعی و جامع همه اجزا و شرایط است ، و حق در زكاتش زكات جامع شرایط است ، خلاصه ، حق در نماز، غیر حق در روزه و زكات و حج و امثال آن است .

اقوالی كه در مورد معنای جمله : (و الوزن یومئذ الحق ) گفته شده است .

این بود آنچه از بیان سابق ما بدست آمد، و لیكن بیشتر مفسرین آیه را طور دیگری معنا كرده و گفته اند: (وزن ) در آیه مورد بحث ، مبتدا و مرفوع است ، و كلمه (یومئذ) ظرف ، و (حق ) هم صفت وزن و هم خبر آن است ، و تقدیر آیه (و الوزن یومئذ الوزن الحق ) است ، یعنی وزن در آن روز (وزن حق ) است ، و وزن حق به معنای وزن عادلانه است ، به شهادت اینكه در آیه دیگری از وزن حق به (وزن قسط) تعبیر شده ، و آن آیه (و نضع الموازین القسط لیوم القیمه ) است . بعضی دیگر گفته اند: كلمه (وزن ) مبتدا و خبرش (یومئذ) است ، و (حق ) صفت وزن می باشد و تقدیر آیه چنین است : (و الوزن الحق یومئذ) وزن حق در روز قیامت است . صاحب كشاف گفته : (مرفوع بودن وزن برای این است كه وزن در تركیب مبتدا است ، و خبرش (یومئذ) است و حق صفت آن است ). آنگاه وقتی آیه را معنا كرده وزن را مبتدا و خبرش را كلمه حق گرفته است ، زیرا در معنای آیه گفته است : (معنای آیه این است كه در روزی كه خداوند امت ها و پیغمبران را مورد بازخواست قرار می دهد وزن وزن حق است ) و این از مانند زمخشری بسیار عجیب است مگر اینكه كلامش را توجیه كرده بگوییم : اینكه در آخر گفت (وزن ، وزن حق است ) تتمه معنای آیه نیست ، بلكه ابتدای كلام دیگری است .

مراد از (موازین ) و معنای (ثقل موازین ) در جمله : (فمن ثقلت موازینه )

(فمن ثقلت موازینه ) - (موازین ) بنابر بیانی كه گذشت جمع (میزان ) است ، آیه (47) سوره انبیا هم كه قبلا ذكر شد این معنا را تایید می كند. و اگر به آن معنایی باشد كه جمهور مفسرین گفته اند مناسب تر آن است كه (موازین ) جمع (موزون ) باشد، و لو اینكه با صرفنظر از معنایی كه ما برای میزان كردیم ممكن هم هست آن را به اعتبار تعدد اعمالی كه سنجیده می شود جمع (میزان ) گرفت ، و بدین وسیله معنایی را كه مفسرین كرده اند توجیه نموده لیكن تصور اینكه میزان با حسنات سنگین و با سیئات سبك شود مشكل است ، زیرا چنین چیزی كه با حسنات سنگین و با سیئات سبك شود تصور ندارد. علاوه بر اینكه (حق ) را صفت وزن گرفتن صحیح نیست ، زیرا (حق ) كه همان (قسط) و عدل می باشد صفت خداوندی است كه اعمال را وزن می كند، نه صفت وزن ، به شهادت اینكه می فرماید: (و نضع الموازین القسط...)؛ چون ظاهر جمله (فلا تظلم ...) این است كه خداوند به آنان ظلم نمی كند، نه میزان ، پس عدالت صفت خدا است نه صفت میزان - دقت فرمایید -.

غفلت از همین نكته مفسرین را بر آن داشته كه به نوعی از تجوز، (ثقل موازین ) را به رجحان اعمال تفسیر كرده آن را چنین معنا كنند كه (در روز قیامت سنجش ، عادلانه است ، پس كسی كه اعمالش به خاطر غلبه حسناتش رجحان داشته باشد، رستگار و كسی كه اعمالش بخاطر غلبه سیئاتش رجحان داشته باشد او از زیانكاران خواهد بود، و به سبب ظلمی كه به آیات ما كردند سرمایه های شان كه همان نفس شان است از دست می رود).

از این مفسرین سؤ ال می شود: آن ملاك و محكی كه رجحان حسنات بر سیئات را - مخصوصا در آنجا كه كسی هم حسنه دارد و هم سیئه - معلوم می كند چیست ؟ و با اینكه حسنات همه مثل هم نیستند و سیئات هم همه از حیث زشتی و مفسده در یك درجه نیستند آن ملاكی كه غلبه یكی را بر دیگری معلوم كند كدام است ؟ از آیه شریفه بر می آید كه چنین چیزی در روز قیامت هست ، و یقینا میزان عادلانه ای كه حجت را بر بندگان تمام كند در كار هست ، و یقینا آن میزان چیزی است كه تنها حسنات بر آن مشتمل است نه سیئه ، و در جایی كه از هر كدام تعدادی وجود داشته باشد رجحان و غلبه یكی بر دیگری به وسیله آن معلوم می شود بدون اینكه گزافی لازم آید. و اینها همه موید احتمال ما است كه گفتیم میزان همان حق است ، و مراد از توزین عادلانه همان است ، و اعمال بندگان را به همان محك می سنجند،

هر كس كه اعمالش مشتمل بر مقدار بیشتری از حق بود او رستگارتر است و هر كس میزانش سبك بود یعنی اعمالش مشتمل بر حق نبود او از كسانی است كه نفس خود را باخته و خود را زیانكار ساخته اند و با ظلم به آیات خدا و تكذیب آن چیزی برای خود باقی نگذاشته اند كه در مثل چنین روزی با آن اعاشه و زندگی كنند.

معنای وزن اعمال در روز قیامت ، تطبیق اعمال است بر حق و برای هر كدام ازاعمال انسان میزانی است .

از بیان قبلی ما دو نكته روشن گردید:

نكته اول :

این كه معنای وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق ، به این معنا كه هر شخصی پاداش نیكش به مقدار حقی است كه عمل او مشتمل بر آن است ، در نتیجه اگر اعمال شخصی ، به هیچ مقداری از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاكت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمی شود، و این همان توزین عدلی است كه در سایر آیات بود.

با این بیان دیگر محتاج به این نمی شویم كه آیه مورد بحث را تاءویل نموده آن را بر خلاف ظاهرش حمل كنیم ، و مانند بعضی ها بگوییم در آیه یك نوع استعاره به كار رفته و مراد از وزن ، عدالت و مراد از ثقل میزان ، رجحان عمل است . و یا مثل بعضی دیگر بگوییم : خداوند در روز قیامت ترازویی نصب می كند كه مانند ترازوهای معمولی دنیا دارای دو كفه و یك زبانه است ، و اعمال نیك و بد بندگان را با آن موازنه می كند. و اگر كسی بپرسد كه عمل قابل كشیدن و سنجیدن نیست علاوه بر اینكه عمل پس از صدورش ‍ معدوم می شود، و اعاده معدوم هم در اعراض باطل و محال است ، در جواب می گویند: اینكه گفتیم عمل كشیده می شود مرادمان دفتر اعمال است نه خود آن . و یا می گویند: در نشات آخرت برای هر عمل نیك و بدی آثار و علامتهای مخصوصی ظاهر گشته و آن آثار در ترازوها كشیده می شود. یا می گویند: حسنات به صورت زیبا و سیئات به صورت زشتی مجسم شده بین آن مجسم شده ها اندازه گیری و موازنه بعمل می آید. و یا می گویند: خود مؤ من و كافر وزن می شوند نه اعمالشان . و یا می گویند: وزن عبارت است از ظهور مقدار و منزلت آدمی ، و ثقل میزان عبارت است از كرامت و جلالت قدر او، و خفت میزان عبارت است از خواری و ذلتش .

نه تنها هیچ كدام از این حرفها با ظاهر آیه نمی سازد و از الفاظ آیه دلیل و شاهدی ندارد بلكه اشكالی هم بر همه آنها وارد است ، و آن این است كه لازمه این حرفها گزاف بودن وزن است ، و سابقا گفته شد كه میزان در آن روز علاوه بر اینكه گزافی نیست ، بلكه آن قدر دقیق است كه حجت را بر عبد تمام می كند.

نكته دوم :

اینكه معلوم شد كه برای هر انسانی میزان های متعددی است كه هر كدام از عمل هایش با یكی از آنها سنجیده می شود، و میزان هر عملی همان مقدار حقی است كه عمل مشتمل بر آن است ، چون روز قیامت روزی است كه كسی جز حق ، سلطنت نداشته و ولایت در حق هم تنها و تنها در دست خدای تعالی است ، به شهادت اینكه از یكطرف می فرماید (امروز روز حق است ) و از طرفی دیگر می فرماید: (اینجا ولایت بر حق ، تنها و تنها برای خدا است ) و نیز می فرماید: (هنالك تبلوا كل نفس ما اسلفت و ردوا الی الله مولیهم الحق و ضل عنهم ما كانوا یفترون ).

بحث روایتی

(روایاتی در مورد مكی بودن سوره اعراف ، وزن و میزاناعمال و ثقل و خفت اعمال و...)

در الدر المنثور است كه ابن ضریس و نحاس در كتاب ناسخ خود و ابن مردویه و بیهقی در كتاب دلائلش از چند طریق از ابن عباس ‍ روایت كرده اند كه گفت : سوره اعراف در مكه نازل شده .

مؤ لف : این روایت را ابن مردویه از عبدالله بن زبیر هم نقل كرده .

و نیز در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابوالشیخ از قتاده نقل كرده اند كه گفت : از سوره اعراف آیه (و اسالهم ...) در مدینه و ما بقی همه در مكه نازل شده است .

مؤ لف : این در حقیقت اجتهادی است كه قتاده از پیش خود كرده ، و به زودی درباره اشتباه وی بحث خواهیم كرد - ان شاء الله -. و نیز در الدر المنثور در ذیل آیه (فلنسئلن الذین ارسل الیهم ...) می گوید: احمد از معاویه بن حیده روایت كرده كه گفت : رسول خدا فرمود: پروردگار من مرا به سوی خود خواهد خواند و از من خواهد پرسید: (آیا رسالت مرا به بندگان من تبلیغ كردی ؟) و من عرض خواهم كرد: پروردگارا من دین تو را به آنان تبلیغ نمودم . بنابراین برای اینكه در این جوابم راست گفته باشم باید شما هر چه از من می شنوید به غائبین برسانید، و به زودی شما نیز خواهید مرد، و مورد بازخواست قرار خواهید گرفت ، در حالی كه دهنهایتان لگام بسته باشد، و بدانید كه اولین عضوی كه از شما جدا می شود ران و كف دست شما خواهد بود.

و نیز در الدر المنثور است كه بخاری ، مسلم ، ترمذی و ابن مردویه از ابن عمر روایت كرده اند كه گفته است : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: همه شما شبان هایی هستید، و هر كدامتان از رعیت خود پرسش خواهید شد، اگر زمامدار است از ملت و رعیتش و اگر مرد است از زن و فرزندش و اگر زن است از خانه شوهرش و اگر غلام است از مال آقایش بازخواست خواهد شد.

مؤ لف : در خصوص این مضمون و همچنین درباره اینكه در روز قیامت از چه چیزهایی سؤ ال می شود روایات بسیاری از طریق شیعه و سنی وارد شده كه - ان شاء الله - در جای مناسبی همه آنها را نقل خواهیم كرد. و نیز در الدر المنثور از ابوالشیخ از جابر روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: در روز قیامت میزان را می گذارند و حسنات و سیئات را می سنجند، كسی كه حسناتش بر سیئاتش رجحان داشته باشد داخل بهشت می شود، و كسی كه سیئاتش بر حسناتش رجحان داشته باشد وارد آتش می گردد.

و نیز در الدر المنثور از ابن ابی الدنیا نقل می كند كه در كتاب اخلاص از علی بن ابی طالب (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: كسی كه در دنیا ظاهرش بر باطنش رجحان داشته باشد كفه میزانش در روز قیامت سبك می شود و كسی كه در دنیا باطنش بر ظاهرش ‍ رجحان داشته باشد كفه اش در قیامت سنگین می شود.

مؤ لف : در این دو روایت از جهت مضمون اشكالی نیست ، لیكن صلاحیت تفسیر آیه را ندارند و در مقام آن هم نیستند، برای اینكه این دو روایت هم برای حسنات وزن و رجحان قائل است و هم برای سیئات . و نیز از ابن مردویه از عایشه روایت كرده كه گفت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) شنیدم كه فرمود: خداوند دو كفه میزان را مانند آسمان و زمین آفرید، ملائكه عرض كردند: پروردگارا! با این میزان چه كسی را می سنجی ؟ فرمود هر كه را كه بخواهم . و خداوند صراط را به تیزی دم شمشیر آفرید، ملائكه عرض كردند پروردگارا از پلی به این باریكی چه كسی را عبور می دهی ؟ فرمود: هر كه را كه بخواهم .

مؤ لف : حاكم در روایتی صحیح نظیر این روایت را از سلمان نقل كرده ، و ظاهر آن این است كه میزان آخرتی هم مانند میزان های دنیایی است ، از روایات بسیار دیگری نیز این معنا استفاده می شود، و لیكن باید دانست كه اینگونه تعبیرات برای تقریب مطلب به ذهن ساده عوام است ، بدلیل روایات دیگری كه ذیلا از نظر خواننده محترم می گذرد.

روایتی در بیان مراد از وزن اعمال كه می گویدعمل صفت كاری است كه انجام می شود و قابل توزین (اصطلاحی ) نیست و="خداجاهل نیست و احتیاج به توزین اشیاء ندارد.

در كتاب احتجاج در حدیث هشام بن حكم از امام صادق (علیه السلام ) دارد كه زندیقی از آنجناب پرسید: آیا نه این است كه اعمال وزن می شود؟ فرمود: نه ، عمل جسم نیست تا قابل سنجش باشد، بلكه صفت كاری است كه عامل انجام می دهد، و دیگر اینكه كسی محتاج به سنجیدن است كه عدد و سنگینی و سبكی چیزی را نداند و بخواهد با كشیدن یا شمردن آن علم به مقدار آن حاصل كند، و خداوند چیزی برایش مجهول نیست . پرسید پس معنای میزان چیست ؟ فرمود: میزان به معنای عدل است . پرسید: معنای اینكه خدای تعالی می فرماید: (فمن ثقلت موازینه ) چیست ؟ فرمود: معنایش رجحان عمل است .

مؤ لف : این رویت به خوبی شهادت می دهد بر اینكه تعبیراتی كه در روایات قبلی بود برای نزدیك كردن مطلب به اذهان است .

نكته لطیفی كه در این روایت است و احتمال ما را تایید می كند این است كه می فرماید: (عمل ، صفت كاری است كه عامل انجام می دهد)، چون این جمله اشاره به این می كند كه مراد از اعمال در این روایات حركات بدنی و طبیعی صادر از انسان نیست ، زیرا این حركات همانطوری كه در اطاعت هست عینا در معصیت هم هست ، بلكه مراد از آن ، صفات عارض بر اعمال است كه سنن و قوانین اجتماعی و یا دینی آن را برای اعمال معتبر می داند، مثلا در حال جماع حركاتی از انسان سر می زند كه اگر مطابق با سنت اجتماعی و یا اذن شرعی باشد نكاح و اگر نباشد زنا نامیده می شود، و حال آنكه طبیعت حركت در هر دو یكی است .

و امام (علیه السلام ) از دو راه استدلال فرموده است : اول اینكه اعمال از صفاتند و صفات وزن ندارند. دوم اینكه خداوند تعالی احتیاج به توزین اشیاء ندارد، زیرا عالم است و متصف به جهل نیست .

بعضی از علما در این روایت اشكال كرده و گفته اند: بنا بر مذهب حق كه اعمال در قیامت مجسم می شود و حسن عمل در ثقل میزان صاحبش تاءثیر می كند، و حكمت و غرض از سنجیدن اعمال ترساندن و رسوا كردن گناهكار و بشارت و مزید سرور شخص مطیع است این روایت از جهات متعددی اشكال دارد، و بنابراین مذهب ، ناگزیر باید روایت را در صورتی كه ممكن باشد تاءویل و توجیه نمود و در صورت عدم امكان ، طرح و یا حمل بر تقیه كرد.

مؤ لف : ما قبلا درباره معنای تجسم اعمال بحث كردیم ، و بنابر معنایی كه ما كردیم روایت منافات با تجسم اعمال ندارد، زیرا بنابر آن معنا، ممكن است اعمال در موقع حساب مجسم شده ، و خدای تعالی با میزان مخصوصی كه مناسب با اعمال است آن را سنجیده و در عین حال اعمال هم مانند متاعهای مادی محكوم به جاذبه زمین نباشند كه هر قدر جاذبه زمین نسبت به آن بیشتر باشد وزن آن متاع بیشتر شود.

علاوه بر اینكه اشكال مزبور مبنی بر این است كه از آیه مورد بحث و سایر آیات چنین بر می آید كه كیفیت و زن به این است كه حسنات را در كفه ای و سیئات را در كفه دیگری می گذارند، و آن وقت بین آن دو مقایسه و توزین به عمل می آورند، و حال آنكه آیه مورد بحث و همچنین سایر آیات از این معنا ساكتند، و دلالتی بر آن ندارند.

در كتاب توحید به سند خود از ابی معمر سعدانی از امیر المؤ منین (علیه السلام ) حدیثی روایت می كند كه در آن حدیث امام (علیه السلام ) فرموده : و اما آیه (فمن ثقلت موازینه ) و آیه (و من خفت موازینه ) معنایش این است كه حسنات و سیئات را با حسنات وزن می كنند، پس حسنات باعث ثقل میزان و سیئات سبب خفت آن است .

مؤ لف : بطوری كه ملاحظه می كنید این روایت گفتار ما را به صراحت تایید می كند، زیرا مقیاس را (حسنه ) گرفته كه عبارت است از امر واحدی كه ممكن باشد با آن ، غیر آن را سنجید، و معلوم است كه چنین امری عملی است كه به باطل و معصیت مشتمل نباشد.

و در كتاب معانی الاخبار به سند خود از منقری از هشام بن سالم نقل كرده كه گفت : از امام صادق (علیه السلام ) از معنای آیه (و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا) پرسیدم . فرمود: منظور از (موازین )، انبیا و اوصیای انبیا است .

مؤ لف : این روایت را كافی نیز از احمد بن محمد از ابراهیم همدانی بطور رفع از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده ، و معنای آن روشن است ، زیرا مقیاس را همان اعتقاد به حق و عمل حق و حق اعتقاد و عمل گرفته ، و معلوم است كه چنین اعتقاد و عملی همان اعتقاد و عمل انبیا و اوصیای آنان است .

و در كافی به سند خود از سعید بن مسیب از علی بن الحسین (علیه السلام ) نقل كرده كه در ضمن مواعظش فرمود: خدای تعالی روی سخن را به اهل معصیت كرد و فرمود: (و لئن مستهم نفحه من عذاب ربك لیقولن یا ویلنا انا كنا ظالمین ) (و اگر پر عذاب پروردگارت آنان را بگیرد قطعا اعتراف به جرم خود نموده و خواهند گفت وای بر ما كه ما در دنیا ستمكار بودیم ) و شما ای مردم نمی توانید بگویید مقصود از این آیه مشركینند، زیرا این آیه شامل همه ستمكاران - كه از آن جمله اهل معصیتند - می شود، و آیه (و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا و ان كان مثقال حبه من خردل اتینا بها و كفی بنا حاسبین ) مخصوص اهل گناه است ، چون اهل شرك در آن روز بدون اینكه میزانی برایشان نصب شود و یا دیوانی از اعمالشان باز شود، بدون حساب به سوی جهنم محشور می شوند، تنها اهل اسلامند كه موازین برایشان نصب شده و بر طبق نامه اعمال شان جزا می بینند.

مؤ لف : امام (علیه السلام ) در این روایت اشاره فرموده است به آیه (فلا نقیم لهم یوم القیمه وزنا).

و در تفسیر قمی در ذیل جمله (و الوزن یومئذ الحق ...) از امام (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: مقصود از (وزن حق ) مجازات اعمال است ، اگر خیر است خیر و اگر شر است شر.

مؤ لف : این تفسیر در حقیقت تفسیر آیه است به نتیجه آن .

و نیز در همان تفسیر در ذیل جمله (بماكانوا بایاتنا یظلمون ) روایت كرده كه امام (علیه السلام ) فرمود: مراد از ظلم به آیات ، انكار امامت ائمه دین است .

مؤ لف : این نیز از باب تطبیق كلی بر مصداق است ، و درباره هر یك از این معانی روایات دیگری نیز هست .